1

تابستان ِسال اول دانشگاه بود.. دوم نبود..مطمئنم..همان اول.. چند دوست بودیم که با هم می آمدیم و می رفتیم.. سال تمام شده بود و ما هم سرِخر را کج کرده بودیم،تهران... چند نفر بودیم..دختر و پسر..آنروزها از فرق سر تا کف پا مثبتی از سر و رویم می چکید.. هنوز هم می چکد.. به من می گویند :"هنوز هم قیافه ات مثل یه به علاوه ی بزرگ است" .. آنروزها داشتم اولین تجارب نشست و برخاست با دخترها را می گذراندم.. سال اول دانشگاه... یعنی دقیقا تا دانشگاه هیچ گهی نخورده بودم... سرم توی درس بود فقط و فقط.. البته راستش را بگویم یکبار از جلوی در یک مدرسه دخترانه رد شده بودم آنروزها... با هزار ترس و لرز فقط رد شده بودم ..
سر شب بود که رسیدیم تهران..خورشید تازه رفته بود.. مسیر ترمینال تا مترو آنروزها زیرزمینی نبود.. باید می آمدی بالا و کمی در دود و صداهای دربست؛دربست ها و اشاره ها میرفتی تا برسی مترو . یادم نیست چرا اما میدانم آن روزها سر ِقهر داشتم با همه.. همه هم می گفتند به جهنم... چه کار کنم؟ حد محبوبیتم همین بود و شیوه ی دلبری هم بلد نبودم... داشتیم می آمدیم دسته جمعی سمت مترو که یکی از دخترها که خوب جنس پسر را میشناخت از پشت آمد نزدیک من و گفت : چه مرگته تازگیا؟ شکه شده بودم... چرا؟ چون تا آن روز هیچ جنس مخالفی از این حرفها به من نزده بود... حالا از یه دختر غریبه ی ِ همکلاسی ِ ایف و ایش دار باید همچین حرفی می شنیدم... البته پدرم زیادتر از اینها بارم کرده بود..اما دختر غریبه آن روزها برایم خیلی فرق می کرد..فکر میکردم دخترها فحش بلد نیستند... نهایتا می گویند خاک بر سر و ایش و اوش و اینها... به اش گفتم هیچ مرگی... با تندی گفتم که مثلا بفهمد درست صحبت کند... حالا بنده خدا چیزی نگفته بود... من گفتم هیچ مرگی و او هم گفت : " نکبت " ..
یک دختره ی پر روی ایش و اوش دار به من گفته بود نکبت .. قباحت داشت.. یادم نیست آن لحظه چه حسی به ام دست داد.. فقط در کمال ادب به اش گفتم " خیلی بی ادب شدی هااا " .. زیر زیرکی خندید و گفت " زر نزن " و رفت آنطرف خیابان پیش بقیه ...

۱ نظر:

  1. مو به تنم سيخ شد كه .
    دخترا اگه با هم بي ادب باشن اونقدا موردي نداره . اما اينطوريشو نديده بودم .
    خاطره ي نابي بود . (اين تعريف و تمجيد نيستا)

    پاسخحذف