مصر  
یک سال پیش؛توی تابستان بود که قرار شد سفری داشته باشیم دسته جمعی به مصر..کویر مصر.. روستای مصر. نزدیکیهای طبس است فکر میکنم. توی فیلم "خیلی دور خیلی نزدیک" آنجا را نشان داده بودند.آن شب به همه گفته بودم که می آیم..همه هم روی من حساب باز کرده بودند..تعداد کم بود..اتوبوسمان مینی بوس شده بود. من هم هنوز مجوز سفرنگرفته بودم..راستش را بگویم همیشه برای سفرهایم باید مجوز بگیرم..از خانواده.. همیشه از اظهار این مسئله میترسم.فکر میکنم دیگران میرند و زرتی میگویند که من فلان روز میروم مسافرت..به همین راحتی... اما من باید بگویم میشود فلان روز بروم مسافرت؟ این جور اجازه خواستن ها کمی آزار دهنده است..اعصاب آدم را خورد میکند.. استرسش از ترک وطن هم بیشتر است... شاید بد هم نباشد اما نشان میدهد که برنامه ات دست خودت نیست.. کس دیگری برایت تصمیم میگیرد.. همینطور هم بود در مورد من.. اظهار این مسئله یک جور خودآزاری است.. بگذریم..
آن شب مجوز سفر خواستم و مجوز صادر نشد... من هم ناراحت رفتم داخل پارکینگ ، توی ماشین نشستم و زنگ زدم که نمی آیم. برایشان گفتم که حتی ساکم را هم جمع کرده ام و نشد... برای کاری باید بمانم.. راستش صبح روز بعدش واقعا باید کاری را انجام میدادم..مهم نبود اما باید انجام میشد که متاسفانه نشد.. نمیدانم چرا.تا سه ماه بعد هم آن کار انجام نشد... تا بالاخره کس دیگری آن را انجام داد...
تنها چیزی که ماند حسرتی بود که بعد از دیدن اولین عکس از آن سفر در دلم ماند. بقیه ی عکسها را ندیدم ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر